ای بشریت ، شرمت باد

بسم الله الرحمن الرحیم


و اما بعد ...


همگی کم و بیش می دانیم که بشریت در پیچهای تند تاریخ ، در آزمون های سخت و گوناگونی قرار گرفته که شاید بتوان گفت همواره و در تمامی موارد از درک موقعیت و وظیفه خود عاجز بوده و از عهده انجام وظایف بشری خود بر نیامده و اگر در مقاطعی به عنوان بشر ظاهر شده قطعا و یقینا منوط به حضور اولیاء خدا و شایستگان منتخب خداوند بوده است و نه چیز دیگر. حال این بشر دو پایی که هر چه دارد و هر چه هست را مدیون وجود مقدسان عالم است به جایی رسیده که با شقاوت و جسارت تمام ، نه تنها به ولی نعمتان خود پشت کرده ، بلکه خنجر به دست ، قصد ضربه زدن دارد. آیا با چنین موجوداتی مسامحه و مصالحه شایسته یا حتی ممکن است؟


اینجانب به عنوان یک مسلمان شیعه مذهب ایرانی که هم به مسلمان و شیعه (بخوانید محبّ پیامبر و اهل بیت ) بودنم و هم به ایرانی بودن مفتخرم ، اعلام می کنم هر نوع سب و اهانت و بی حرمتی به اول شخص عالم ، اعلی حضرت عالمیان ، محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) ، پیامبر عظیم الشأن اسلام و صاحب خُلق عظیم را در هر شرایطی و توسط هر موجود سخیف و پستی که انجام گیرد را تقبیح نموده و همچنانکه خود بر این عقیده استوار هستم ، از دیگر همکیشان خود نیز انتظار دارم همواره از ساحت این وجود مقدس پاسداری کرده و نسبت به هر گونه غلط انجام گرفته از طرف هر کسی ( چه دشمن و چه خودی!) با نهایت استحکام و شدّت ، برخورد نمایند.


همواره به یاد داشته باشیم که خداوند خود فرمود که سرنوشت هیچ قومی را تغییر نخواهد داد مگر اینکه خود بخواهند.


(در واکنش به جسارت به پیامبر مکرم اسلام در چاپ مجدد تصاویر موهن در فرانسه)

خوشبختی در رضایت به داشته هاست

پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت:  «نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می
دهم که بتواند مرا معالجه کند»
همه آدم های دانا دور هم جمع شدند  تا ببیند چگونه می توان پادشاه را معالجه
کرد، اما هیچ یک ندانستند.
تنها یکی از مردان دانا گفت : که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند،
اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید،  پیراهنش را بردارید و برتن شاه کنید، شاه
معالجه می شود.
شاه پیک هایش را برای پیدا کردن آن آدم خوشبخت فرستاد. آن ها در سراسر
مملکت سفر کردند  ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند.  حتی یک نفر پیدا
نشد که کاملا راضی باشد.
آن که ثروت داشت، بیمار بود.
آن که سالم بود در فقر دست و پا می زد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن وزندگی بدی داشت.
 یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند.
خلاصه اینکه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند. آخرهای یک شب،  پسر
شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد
که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوی
« شکر خدا که کارم را تمام کرده ام. سیر و پر غذا خورده ام و می توانم
دراز بکشم و بخوابم!  چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟»
پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه
بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند.
پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند،
 
 
اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!!.
(۱۸۷۲)
لئو تولستوی

میزبانی رایگان

امتحان کنید ، راضی کننده خواهد بود.


میزبانی رایگان

از برکات عجیب نماز اول وقت - حتما بخوانید

سال۱۳۷۹ درخدمت مرحوم ابوی برای عیادت دوست بیماری رفته بودم...
پیرمرد شیک و کراوات زده ای هم آنجا حضور داشت، برحسب اتفاق ، چنددقیقه بعداز ورود ما اذان مغرب میگفتند... آن آقای پیر کراواتی، باشنیدن اذان کیف چرمی ظاهرا گرانقیمتش را باز کرد و سجاده اش را درآورد و زودتر از سایرحضار مشغول نماز شد!
شخصا برای من جالب بود که یک پیرمرد شیک و صورت تراشیده و کراواتی اینطور مقید به نماز اول وقت باشد...
بعداز اینکه همه نمازشان خواندند ، مرحوم پدرم خطاب به ایشان با صدای بلند(بدلیل سنگینی گوش پیرمرد) گفتند:
آقای مهندس، قضیه نماز اول وقت و مرحوم حاج شیخ و رضاخان را برای مجتبی تعریف کنید ... دوستدارم از زبان خود جنابعالی بشنود...
حس کنجکاوی ام تحریک شده بود که بدانم ماجرا ازچه قرارست که، آقای مهندس لبخندی زدند و اینطور شرح دادند:

مدتی بود که از طرف سردارسپه(از القاب رضاشاه) مسئول اجرای قسمتی از طرح تونل کندوان درجاده چالوس شده بودم..،
ازطرفی فرزند دومم که پسربزرگم باشه، مبتلا به سرطان خون شده بود، دکترها حتی اطباء فرنگ جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظر مرگ بچه بودیم.
خانمم یکروز گفت که برای شفای بچه بریم مشهد دست بدامن امام رضا ع بشیم... البته آنموقع من اینحرفهارو قبول نداشتم ولی چون مادربچه خیلی مضطرب و دلشکسته بود قبول کردم... مشهد که رسیدیم تقریبا آخرشب بود، فردا صبح بچه را بغل کردم و رفتیم حرم...
وارد صحن که شدیم، خانمم خیلی آه و ناله و گریه میکرد... گفت بریم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه و... بچه را ازمن گرفت و گریه کنان رفت داخل سمت ضریح و....
یک ملای پیر کوچولو توجه منو بخودش جلب کرد...روی زمین نشسته بود و سفره کوچکی که مقداری انجیر و نبات خرد شده در آن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند...
هرکس مشکلش را به آن آخوندپیر میگفت و او یا چندعدد انجیر یا مقداری نبات درون دست طرف میگذاشت و بنده خدا خوشحال و خندان تشکرمیکرد و میرفت.
به خودم گفتم عجب مردم احمق و ساده ای داریم ما... پیرمرد چطور همه را دلخوش میکند ، آنهم با انجیر یا تکه هایی از نبات!
حواسم از خانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که شیخ نگاهی بمن انداخت و بعد با دست اشاره کرد یعنی بروم جلو...
رفتم جلو سلام کردم ... بعداز لحظاتی بمن گفت:
حاضری باهم شرطی بگذاریم؟!
گفتم:
چه شرطی؟... برای چی؟!
شیخ گفت:
قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت، یکسال تمام نمازهای یومیه را سروقت اذان بخوانی!!!
خیلی تعجب کردم... ازکجا میدانست... این چه شرطی بود...
کمی فکرکردم دیدم اگر راست بگوید ارزشش را دارد که یکسال نماز بخوانم... خلاصه گفتم:
قبوله!
شیخ تکرار کرد:
یکسال نماز اول وقت و سر اذان درمقابل سلامتی اولادت، قبوله؟
بااینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم و اصلا قبول نداشتم، گفتم:
قبوله آقا

یک بیت

                                "پیش از آنی که عزادار محرّم باشی
                                                                  سعی کن در حرم دوست تو مَحرم باشی"

معجزه دارید؟

یک دختر کوچک به داروخانه رفت و گفت: معجزه دارید؟
مسئول فروش دارو پرسید : معجزه ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ برای ﭼﯽ ﻋﺰﯾﺰﻡ؟ !
دخترک گفت : ﯾک ﭼﯿﺰ ﺑﺪﯼ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻮﯼ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮی من بزرگتر ﻣﯽ ﺷﻪ !
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯽ ﮔﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﻧﺠﺎﺗﺶ ﺑﺪﻩ ، ﻣن هم ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﻫﺎیم ﺭا ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺗﺎ آن را ﺑﺮﺍﺵ ﺑﺨﺮﻡ .
مسئول فروش دارو گفت : ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﻢ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ ، ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻧﻤﯽ ﻓﺮﻭﺷﯿﻢ.
ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻭﻟﯽ برادرم در حال مرگ است، شما را به ﺧﺪﺍ یک ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺑه من ﺑﺪهید .
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﺳﺘﯽ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺭﻭ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﺋﯽ ﮔﻔﺖ :
ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﻘﺪﺭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﭘﻮﻝ ﻫﺎ ﺭا ﺷﻤﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﻋﺎلی شد ، ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ایست که ﺑﺮﺍﯼ برادر ﮐﻮﭼک تو لازم است!

ﺑﻌﺪ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺻﻤﯿﻤﯽ ﺩﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺭا ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :

لطفا مرا به خانه ﺑﺒﺮ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻢ برای برادرت ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺗﻬﯿﻪ ﮐﻨﻢ؟!

آﻥ ﻣﺮﺩ یک ﻓﻮﻕ ﺗﺨﺼﺺ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﻣﻐﺰ ﺑﻮﺩ.
ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻋﻤﻞ جراحی مغز پسر ﺑﺪﻭﻥ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻫﯿﭻ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ.
در حقیقت، ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻋﻤﻞ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﭘﻮﻝ ﺧﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ.
و ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﭘﺴﺮﮎ ﺻﺤﯿﺢ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ.
این خاطره را دکتر ارنست گروپ رئیس سابق بیمارستان هانوفر آلمان در یک کنفرانس علمی مطرح کرد ....

و آن مرد جراح کسی نبود مگر

.....

پروفسور مجید سمیعی

......

ملاک حلال زادگی

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام

بخوانید جگرتان حال بیاید!


مرد عرب نگران بود نزد رسول گرامی اسلام آمد

عرض کرد اکنون حدود دو سال است که خدا فرزند پسری به من داده است، من و همسرم هر دو سفید پوستیم ولی بچه ما سیاه به دنیا آمده است. در طول این دو سال نگران نبودم که این پسر فرزند من نباشد اما کسی در دلم نگرانی ای ایجاد کرد

و گفت: همسرت به تو خیانت کرده است و این پسر، پسر تو نیست چرا که همرنگ تو به دنیا نیامده است، اکنون این فکر تمام وجودم راه فرا گرفته است که نکند همسرم به من خیانت کرده باشد و این پسر، فرزند من نباشد.

رسول گرامی اسلام فرمودند: به بیرون از مدینه برو - یک نشانی به او داده و فرمودند:
در این محل جوانی مشغول به کار است و در حال ساختن خانه ای است، او را پیدا کن و فرزندت را کنار او رها کرده و نظاره گر باش، اگر فرزندت به نزد او رفت بدان حلال زاده است اما اگر پسرت از آن جوان دوری کرد نطفه اش از تو نیست.
مرد چنین کرد
به بیرون از مدینه رفته و آن نشانی را که رسول گرامی اسلام داده بودند پیدا کرد، جوان را دید و فرزندش را کنار او رها کرد و خود عقب رفت، کودک کمی به مرد که در حال کار کردن بود نگاه کرد، کمی اطراف او راه رفت .
مرد عرب ایستاده بود و از دور تماشا می کرد که کودک چه می کند، در دلش غوغایی بود، دید پسرکش گوشه پیراهن جوان را گرفت و تکان داد و دستهایش را باز کرد تا جوان او را بغل کند
دید که جوان دست از کار شست و کودک را بغل کرد، از دور لبخند کودک و آن مرد جوان را دید دلش آرام گرفت
به نزد جوان آمده و سلام کرد و کودک را خواست که از آغوش جوان بگیرد، کودک خودش را به آغوش مرد جوان چسبانیده بود
بالاخره پدر، پسرش را گرفته و از مرد جوان عذر خواست و خداحافظی کرد به مدینه و مسجد رسول گرامی اسلام آمد و ماجرا تعریف کرد.
رسول گرامی اسلام به او فرمودند: شک نکن که این پسر فرزند توست و ممکن است در اعقاب تو فردی سیاه بوده باشد که این فرزند به او تمایل پیدا کرده و نطفه به شکل او منعقد شده است.
مرد عرب از رسول گرامی اسلام پرسید : می شود آن جوان را به من معرفی کنید
حضرت فرمودند : او برادر و عموزاده من علی بن ابیطالب است.
سپس رو به عرب فرمودند :
کذب من زعم انه ولد من حلال و هو یبغض علیا (۱)
دروغ می گوید آنکس که می گوید حلال زاده است اما با علی دشمنی دارد.
سپس فرمودند : لایحبه الا مؤمن ولا یبغضه الا منافق ( منابع اهل سنت در این حدیث)
جز مومن او را دوست نمی دارد و او را دشمن نمی دارد مگر منافق


پی نوشت:

امام صادق علیه السلام فرمودند : من وجد برد حبنا علی قلبه فلیکثر الدعاء لامه فانها لم تخن اباه (۲)

هر کس در دل خویش لذت دوستی ما اهل بیت علیهم السلام را احساس کند، به مادرش زیاد دعا کند،

چرا که به پدرش خیانت نکرده است.


۱ - امالی صدوق، ص ۲۰۹
۲ - بحار الانوار، ج ۲۷، ص ۱۴۷

اختراع غرورانگیز مولد برق بدون سوخت فسیلی!!

جناب آقای حسین غنمی ،

مدیر عامل شرکت ماشین سازی یکتا شرق نیشابور ،

خراسان رضوی نیشابور شهرک صنعتی خیام بهره وری 10 شرکت ماشین سازی یکتا شرق


از اینجا ببینید :


از اینجا ببینید :



آنان که از شیعیان اهل بیت علیهم السلام نیستند

صفحه اختصاصی حدیث و آیات الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : لَیسَ مِن شِیعَتِنا مَن قالَ بِلِسانِهِ و خالَفَنا فی أعمالِنا و آثارِنا .حدیث

امام صادق علیه السلام : شیعه ما نیست ، آن که به زبان دم [از تشیع] زند امّا در عمل برخلاف اعمال و کردار ما رفتار کند .

پرینت احادیث

امام صادق علیه السلام : اى شیعیان آل محمّد! از ما نیست کسى که در هنگام خشم خود دار نباشد و در برخورد با همنشین و همسفر خود و کسى که با او دست آشتى داده ، و آن که با وى مخالف است، رفتارى نیکو در پیش نگیرد .

پرینت احادیث

امام صادق علیه السلام : شیعه ما نیست کسى که در شهرى چند هزار نفرى به سر برد و در آن شهر پارساتر از او وجود داشته باشد .

پرینت احادیث

امام صادق علیه السلام : گروهى مى گویند که من امام آنها هستم . به خدا قسم که من امام آنها نیستم . خدا لعنتشان کند ، هر چه من پرده پوشى مى کنم ، آنان پرده درى مى کنند . من مى گویم : چنین و چنان ، آنان مى گویند : مقصودش فلان و بهمان است . من در حقیقت امامِ کسى هستم که اطاعتم کند .

پرینت احادیث

امام صادق علیه السلام : اصحاب من مردمانى خردمند و پرهیزگارند . بنا بر این ، کسى که خردمند و پرهیزگار نباشد از اصحاب من نیست .

پرینت احادیث

امام صادق علیه السلام : شیعه ما نیست کسى که چهار چیز را انکار کند : معراج ، سؤال قبر ، آفریده شدن بهشت و دوزخ ، و شفاعت .

پرینت احادیث

امام صادق علیه السلام : شیعیان ما هر عیبى داشته باشند ، سه عیب ندارند : در بین آنها کسى که گدایى کند وجود ندارد ، در میانشان بخیل وجود ندارد ، در میانشان کسى که لواط دهد یافت نمى شود .

پرینت احادیث

امام کاظم علیه السلام : شیعه ما نیست کسى که در تنهایى و خلوت ، دلش ترسان [از خدا ]نباشد .

پرینت احادیث

امام عسکرى علیه السلام : مردى به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کرد : فلان کس به ناموس همسایه خود نگاه مى کند و اگر دستش برسد از ارتکاب حرام هم ابایى ندارد . رسول خدا صلى الله علیه و آله عصبانى شد و فرمود : او را نزد من بیاورید . مرد دیگرى عرض کرد : اى رسول خدا! او از شیعیان شماست و به دوستى شما و على علیه السلام اعتقاد دارد و از دشمنان شما دو تن ، بیزارى مى جوید! رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود : نگو که او از شیعیان ماست ؛ زیرا دروغ است : همانا شیعه ما کسى است که از ما دنباله روى و از کردار ما پیروى کند .

نقل از www.hadithlib.com